Friday, February 17, 2006

من و داییم و دختر عموم

اين داستاني که ميخوام واستون بگم مال يک سال پيشه. اول بذاريد از اينجا بگم که ما اهل پائين شهر و در واقع اهل محله تگزاسياي خزانه بخارائي هستيم و به طور کامل سکس خانوادگي تو ذهنمون هم نمياد چه برسه به عملي کردنش! ولي من يه دختر عمو به اسم زهره دارم که خيلي مي خاره و به طور خودموني کس و کونش عجيب هرز ميره! ولي از شانس ما با اين که منو خيلي دوست داره 3 سال پيش سر يه قضيه اي باهاش قهر کردم و 2 سال باهاش حرف نمي زدم. من يه دائي دارم که اسمش احمده و فقط 5 سال از من بزرگتره....... راستي من 19 سالمه و دائيم 24 سالشه. من با دائيم انقدر خودموني هستيم که حتي خال رو کون و کير همديگه رو هم دقيقا مي دونيم کجاست! تقريبا 1 سال پيش بود که دائي و عمه و عمو و خلاصه همه مفت خورا خونه ما بودن و من ديدم اين احمد کون کش هي به اين زهره نگاه مي کنه و مي خنده و اون لاکردار هم نامردي نمي کرد و هي به اون مي خنديد! من آخر شب به احمد گفتم: قضيه چيه؟ باورم نمي شد که احمد گفت: چند روز پيش زهره رو تو خيابون مي بينه و مخشو مي زنه و شماره و اين حرفها و در کمال ناباوري روز قبل از مهموني کار زهره خانوم رو مي گيره! اول فکر کردم خالي مي بنده ولي از خنده هاي شيطاني زهره و کير راست احمد مي شد فهميد که راست مي گه. اونجا بود که به سرعت عمل احمد آفرين گفتم! ولي اصل موضوع از اونجائي شروع شد که احمد به من گفت: زهره ميخواد با تو اشتي کنه و اين فرصت خوبي بود تا من دلي از عزا در بيارم و قبول کردم. يک روز احمد زنگ زد و گفت که امروز مادرش مي خواد از صبح بره قم و جمکران و تا شب هم بر نمي گرده. در ضمن لازم به ذکر است که پدر احمد 6 سال پيش به رحمت خدا رفته. احمد گفت زهره رو هم دعوت کرده و به من گفت تا برم از ميکائيل که همه بچه هاي خزانه ميشناسنش دو ليتر عرق ناب کشمش بگيرم و به اتفاق سجاد بهترين دوست زندگيم بريم اونجا. وقتي رسيديم زهره اومده بود و با احمد تو اتاق بودن. تا منو ديد اومد منو بوسيد و به قول معروف با من آشتي کرد. بعد احمد به من گفت: تا من و سجاد سور و سات عرقو اون اتاق رديف کنيم اونم يه حالي با زهره بکنه. من و سجاد که اينجا بايد اعتراف کنم خيلي عرق خور ماهريه رفتيم تو اون اتاق و شروع کرديم به ريختن و خوردن. نفهميدم چقدر طول کشيد ولي يهو ديدم يه ليتر از عرق نيست و من مست مست دراز کشيده بودم و يه نخ مگنا روشن کرده بودم که يهو ياد احمد افتادم و فهميدم که اصلا و براي چي اومدم اونجا. ولي تا درو باز کردم احمد رو ديدم با چشاي قرمز که خماري ازش مي ريخت. وقتي پرسيدم چته گفت: هر کاري مي کنم لاکردار يه قدمم از لب بيشتر را نمي ده. چشمم افتاد به زهره که با همون پيرهن و شلوار بود. فهميدم احمد راست مي گه! يه فکري به سرم رسيد و به زهره گفتم: شنيدم تو اين دو سال که با هم قهر بوديم عرق خور حرفه اي شدي و اونم به هر حال بچه خزانست و واسه اين که کم نياره گفت: آره! بلافاصله گفتم: پس اگه راست مي گي بايد پا به پاي من و احمد و سجاد بخوري. اونم گفت باشه. ولي بعدا صد بار خودشو لعنت کرد که چرا پا به پاي ما عرق خورده. خلاصه وقتي به خودم اومدم که از مستي هيچ جا رو نميديدم و به زور به احمد اشاره کردم حالا وقتشه. احمد که زهره رو سياه مست ديد تازه فهميد که من چه هدفي داشتم! بله مست کردن زهره! نفهميدم احمد چقدر رو کار زهره بود ولي يهو ديدم از اون اتاق اومد بيرون و گفت: نوبت توئه. جلدي پريدم تو اون اتاق و ديدم زهره با يه کرست مشکي و يه شورت که ست همون بود خوابيده رو زمين و چشاش از مستي شهلاي شهلا بود. شايد اگه سياه مست نبودم همون جا آبم مي اومد ولي باور کنيد تو عمرم اونقدر عرق نخورده بودم و حتي کيرم يه ذره هم تحريک نشد. اما از بدن زهره بگم که خيلي ترکه اي و لاغر بود و حتي يک بند انگشت هم چربي نداشت. ولي در عوض کونش اندازه ي يه هندونه بزرگ 6-7 کيلوئي مي شد. سريع لباسامو در اوردم و با يه شورت نشستم بغلش و اون هم که انگار منتظر من بود بلا فاصله لبامو با لباش گرفت. بايد اعتراف کنم که تو لب گرفتن واقعا استاده. لباشو چسبونده بود به لبام و زبونشو تو دهنم انقدر استادانه تکون مي داد که تازه کير من داشت يه تکونايي به خودش مي داد. تو اين مدت منم بيکار ننشستم و از رو کرستش يه کم با سينه هاش ور رفتم و بعد از يکم لب گيري برگردوندمش و کرستشو باز کردم. وقتي پستوناشو ديدم باورم نشد که اين پستون گنده مال يه دختره 18 ساله ي به اين لاغريه. شروع کردم مثل يه حيوون وحشي سينه هاشو خوردن. مزه سينه هاش هنوزم زير زبونمه. بعد مثل کس نديده ها تو يه لحظه شورتشو از پاش درآوردم ولي بازم باورم نشد يه کس بي خط و خال که اگه تو کف دست مو مي ديدي رو اونم مي ديدي. يه پفي کرده بود که انگاري يه ماه تو کف يکي پيدا بشه و اينو بکنه. ولي جز دست زدن و ماليدن کاري نمي تونستم بکنم. لازم به ذکر است که اينجانب هيچ رقمه کس ليس نيستم و حتي فکرش هم حالمو به هم مي زنه! ناچار گفتم: بيا کيرمو بخور که از شانس کيري ما اونم کير ليس نبود. چون حتي با هزار تا خايه مالي هم نتونستم راضيش کنم. بي خيال شدم و دوباره رفتم تو کار لب و پستون و کيرمم دادم دستش. گفتم: حداقل يه کم باهاش ور برو! ولي لب و پستون فايده نداشت. بهش گفتم: حداقل برگرد يه کم تو سوراخ کونت بذارم که يهو گفت: وقتي کس هست چرا کون! برق از چشام پريد و کيرم عينهو مرده ي متحرک از جا پريد و سيخ سيخ شد. گفتم: آه نکنه آره؟ اونم مست بود و بي اختيار گفت: اره بابا! گفتم: نکنه احمد. حرفمو بريد و گفت: نه بابا دوست پسر نامردم! تو دلم گفتم: آخ الهي من فداي اون دوست پسر نامردت بشم که عجب مردونگي در حق ما کرده! بلافاصله بهش گفتم: چهار دست و پا شو و سر کيرمو که حالا ديگه داشت پوست خودشو جر مي داد گذاشتم جلوي کسش. آخ که من عاشق کردن دخترها اونم به شکل چهار دست و پا هستم. يهو همه کيرمو تا دسته کردم تو کسش. چنان جيغي زد که صداي خنده احمد و سجاد از اون اتاق به گوشم که از مستي هيچي نمي شنيد به راحتي رسيد. حالا تلمبه نزن کي بزن. ولي من که تا ديروز حتي اين مدل کردنو 30 ثانيه تو فيلم سوپر مي ديدم آبم تا سقف مي پريد حالا اصلا انگار نه انگار دارم خودم اون مدلي يه کسي رو مي کنم که تو عمرم کس به اون تپلي نديده بودم از آه آآآآه گفتن هاي زهره مي شد فهميد که داره کمال استفاده رو مي بره و منم مدام سرعتمو مي بردم بالاتر تا اين که آآآه آآآه هاي زهره زياد شد و مدام مي گفت: جون. منو بکن. پارم کن! جون چه کيري داري. آخ آبتو بيارم و از اين حرفها. بي خبر از اين که من از بس مستم اصلا انگار نه انگار دارم کس مي کنم. تو اين فکرا بودم که با داد و بيداد هاي زهره حس کردم کيرم تو کس زهره هم داغ تر شد و هم ليزتر و فهميدم که ارضاء شده با ليز شدن کس زهره سرعت تلمبه هاي من بيشتر شد تازه تازه داشتم حال مي بردم. اما براتون بگم تا يک ساعت ديگه هر مدل کس کردني رو که از فيلم سوپر ها ياد گرفتم رو کس زهره امتحان کردم ولي آبم نيومد که نيومد. حتي بايد بگم زهره دوبار ديگه هم ارضاء شده بود ديگه هيچ جوني نداشت. از قطع شدن صداي خنده هاي احمد و سجاد هم فهميدم که اون دوتا هم ديگه خوابشون برده! زهره هم زير کير ما مي گفت: بابا تو رو خدا بسه. کسم تاول زد انقدر کردي. ولي من شهوتي بودم و داشتم مي مردم. ولي باور کنيد نمي دونستم چرا آبم نمياد! يهو بهش گفتم: ميخوام بکنم تو کونت. گفت: نه نه خيلي درد داره گفتم: بابا تو مستي درد حاليت نمي شه. بازم قبول نکرد! بالاخره راضيش کردم و رفتم از اون اتاق کرم بيارم احمد زير چشمي تا منو ديد که لخت مادرزاد جلوش واستادم گفت: بابا کيرم تو جنبت. بيا بيرون ديگه. گفتم: تازه مي خوام بکنم تو کونش. کرمتون کجاست؟ خلاصه کرم رو گرفتم و برگشتم تو اتاق. ديدم زهره شورت و کرستشو پوشيده و يه گوشه نشسته. گفتم: چرا اينارو تنت کردي؟ گفت: بابا بسه تورو خدا يه دونه زدم در کونشو بلافاصله شورت و کرستش رو در آوردم و دمر خوابوندمش و در کون اونو با کير خودمو حسابي کرم زدم و سر کيرم رو گذاشتم.در کونش. آقا چشمتون روز بد نبينه تا کلاهک کيرم رفت تو کونش يه جيغي زد که احمد فکر کرده بود کون زهره جر خورده. ولي من تازه داشتم از جيغاي زهره حال مي کردم و انقدر مست بودم اصلا فکر درد کشيدن زهره نبودم. انقدر تو کونش تلمبه زدم که يهو آبم با يه سرعتي تو کونش ريخت که انگار دو روزه رو فنر واستاده تا پرتاب بشه. وقتي کل آبم رو تو کون زهره خالي کردم تازه کيرم رو کشيدم بيرون! کشيدن بيرون کيرم همانا و آبم از تو کون زهره ريختن بيرون همان. تازه فهمديدم زهره انقدر درد کشيده که داره مثل ابر بهار گريه مي کنه! الان بعد از گذشت يک سال از اون روز زهره يک بار هم طرف من نيومده. مي خوام يه نصيحت به همه ي پسر ها بکنم و اون اينه که هيچ وقت دختري رو که براي اولين بار باهاش سکس مي کنيد از کون نکنيد. به خصوص اگر با فشار اول ديديد طرف تنگه تنگه! ما پسراي پايين شهر يه ضرب المثل داريم که ميگه: با دخترا دوتا کار انجام نديد اول اينکه هيچ وقت به دختري نگيد دوست دارم چون تاقچه بالا ميذاره. دوم اينکه هيچ دختري رو از کون نکنيد چون ديگه سراغتون نمياد