Thursday, November 02, 2006

مامان پرستار

سلام این داستان رو یکی از خوانندگان وبلاگ خواسته تا اون رو بزارم تو وبلاگ که همه بخونن. حالا از زبان خودش این ماجرارو بخونین. من آرش هستم 19 ساله از تهران. من می خوام ماجرایی رو که دیدم براتون تعریف کنم. من خودم خیلی از دیدن این ماجرا لذت بردم. برا همین این روبرای شماهم تعریف می کنم، شاید باعث لذت بردن شماهم شود. اسم مامان من حمیده است. او پرستاریکی از بیمارستانهای تهران است. اون خیلی خوشگله. جوری که زیاد دیدم تو مهمونیا به اون بمالن. من که خودم یکی از آرزوهام اینه که یک بار با اون بخوابم. حتی خیلی ازدوستام به شوخی یا جدی به من گفتن: آرش مامانتو برامون جور کن تا بکنیم. منم گفتم: باشه. قد مامانم 170 وزن 60 کیلوگرمه و کون قلنبه ای داره. طوری که ازپشت کمرش زده بیرون مثل طاقچه. من عاشق کون مامانم هستم. خیلی دوسش دارم. هنگامی که خوابیده چون خوابش فوق العاده سنگین هست من تو خواب با کونش ورمیرم. یک روز مامانم شیفت عصر توبیمارستان بود و قرار بود که شب من برم دنبال مامانم تو بیمارستان که با هم بریم خونه خالم چون شب اونجا دعوت بودیم. ساعت 8 باید می رفتم دنبال مامانم بیمارستان. موقعی که رسیدم اونجا ساعت 7.5عصربود. رفتم تو بخشی که مامانم اونجا کار می کرد ولی مامانم نبود. ازیکی از همکاراش پرسیدم اون گفت: رفت یه بخش دیگه برو اونجا. گفته مامانت بیای اونجا دنبالش. من رفتم اونجا دیدم هیچ کس نیست. تعجب کردم. رفتم طرف اتاق استراحت پرستاران دیدم داره صدای جیغ میاد. چقدر شبیه صدای مامانم بود. رفتم جلوتر. داشتم از تعجب شاخ در می آوردم. یکی از دکترا داشت به زور مامانم رو لخت می کرد و اون هم داشت جیغ می زد که نزاره. یک دفعه دکتره زد تو گوش مامانم. گفت: بسه خفه شو. این دفعه دیگه نمی تونی در بری. مثل قبلا نیست که در بری. صدات تا تو راهرو هم به زور میره. 3 ساله تو کف این کونتم. همه رو کردم تو این بیمارستان غیر تو. دیگه روپوش مامانم در اومده بود. اون داشت دیگه گریه می کرد. من مونده بودم چی کار کنم. از طرفی هم همیشه دلم می خواست یکی مامانم رو به زور بکنه. به خاطره همین چیزی نگفتم و شروع به تماشا کردم. روپوش مامان رو که در آورد یک تاپ قرمز زیرش بود. اونو هم زد بالا و شروع به خوردن سینه های مامانم کرد. مامانم هم داشت التماس می کرد که اونو ول کنه ولی او گوشش بدهکار این حرفا نبود. همین جور که داشت با سینه های مامانم حال می کرد اونو هل داد رو تخت. طوری که پشت دکتره به من بود و مامانم خوابیده بود روتخت. یواش یواش مامانم حشری شد. دیگه جیغ نمی زد. ساکت شده بود تا این که دکتر اومد رو کس مامانم. دوباره صدای مامانم رفت بالا و جیغ و دادش شروع شد. ولی این دکتره خیلی خوارکسه بود. زد تو گوش مامانم. دلم می خواست همون جا جرش بدم. کیر خودم هم دیگه کاملا سیخ شده بود که دیدم دکتره داره با چسب پانسمان دهن مامانو می بنده. حالا بهترشد چون دیگه جیغ نمی زد. شلوار مامانمو به زور از پاش درآورد و شروع به خوردن کس و کون مامانم کرد. مامانم هی پاشو جمع می کرد که نتونه بخوره. اون خوارکسه هی می زد تو رونای سفید مامانم. روناش قرمز شده بود. از صداش معلوم بود که دیدم مامانم رو شکم خوابوند و یه بالش گذاشت زیر شکم مامانم و پاهاشو از تخت آویزون کرد و شروع به خوردن کون و اطراف سوراخ کونش کرد. مامانم انگار تسلیم شده بود که شاید زودتر دست از سرش برداره. بعد از یه مدت که گذشت دکتره شلوارش رو درآورد و کیرشو با یه پماد چرب کرد و محکم کرد تو کون مامانم که یک دفعه چنان تکونی مامان خورد که خدا می دونه. صدای گریش داشت می اومد. دکتره داشت می گفت: جون چه کون تنگی داری. قربون همون کون تنگت بشم که همه واسش می میرن. من اولین کسی هستم که این کون رو می کنم. بعد گفت: گریه نکن. اشک نریز. از دفعه بعد برات عادی میشه. حدود 20 دقیقه داشت مامانمو می کرد از کون که یک دفعه کیرشو کشید بیرون و اونو برگردوند. مامانم صورتش پر از اشک بود. خیس خیس. چسب از رو صورت مامان کند و گفت: اگر جیغ بزنی یا داد بزنی می زنم تو گوشت. مامانم هم جز اطاعت کردن کاری نمی تونست بکنه. دکتره کیرشو کرد تو کس مامانم. گفت: می خوام برات یادگاری بزارم. مامانم که تازه داشت یک کم از کس دادن لذت می برد و تازه دردش کم شده بود جیغش رفت بالا. گفت: نه تو روخدا نکن. من شوهر دارم. می فهمه آبروم میره. یک دفعه دکتر یک تلنبه محکم تو کس مامانم زد و خودشو نگه داشت. معلوم بود که آبش اومده و خالی کرده تو کس مامانم. مامانم داشت گریه می کرد ومثل باران اشک می ریخت. تازه من متوجه قرمزی روی ملافه تخت شدم. فهمیدم کون مامانم جر خورده. من دیدم داره مامانم از رو تخت بلند میشه. از اون جا رفتم بیرون. من توی این مدت که دکتره داشت مامانمو می کرد 3 بار آبم اومد. رفتم بعد از یه ربع ساعت اومدم دیدم مامانم درست نمی تونه راه بره. گفتم: مامان چته؟ چرا بد راه میری؟ گفت: خوردم زمین. تو دلم گفتم: آره جون خودت. دکتره هم اونجا بود و نیش خندی زد که من می دونستم برا چیه. تو ماشین که بودیم مامانم اصلا حال نداشت. یک بسته قرص درآورد و یکیشو خورد. گفتم: این چیه می خوری؟ گفت: قرص مسکن. برای درد پام. البته من که می دونستم قرص ضد بارداری بود. این هم ما جرای کس دادن زوری مامان من بود امیدوارم خوشتون اومده باشه

4 Comments:

Anonymous Anonymous said...

hi dost Aziz motsefam ke bagam vali aslan dastan jalebi nabod va bayd to nemzashti aslan khosham nayomad

Aug 5, 2014, 7:55:00 PM  
Blogger Unknown said...

خانمهای پرستارتشریف بیارن من‌بکنمشون
۰۹۳۹۳۶۳۱۲۹۸

Dec 25, 2015, 7:10:00 PM  
Blogger Unknown said...

خاک توسرت کثافت گذاشتی مامامنت بکنن بی ناموس

Mar 28, 2016, 9:39:00 AM  
Blogger Unknown said...

خانمهایی که دوست دارن کیرکلفت توکوسشون بره تماس
بگیرن
۰۹۳۷۲۱۵۶۵۷۹
ن

Jul 13, 2016, 7:19:00 PM  

Post a Comment

<< Home