Friday, September 25, 2009

من و زن‌عمو و دخترعموم و مامانم

قسمت دوم

حدود یک ساعتی تو راه بودیم تا رسیدیم به دریاچه که دورش پر پلاژ بود. دو سه تا پلاژ سر زدیم تا یکی رو انتخاب کردیم و یه سوییت اجاره کردیم که شامل یه اتاق خواب با یه تخت دو نفره که یه حموم شیشهای داخلش بود و یه هال کوچیک. دختر عموم سریع رفت مایو پوشید. یه مایو دو تیکه صورتی. بعد زن‌عموم رفت. اون که اومد بیرون دخترعموم گفت:

- مامان این مایوت تنگ نیست؟

واقعا راست میگفت. خیلی براش تنگ بود. سینههاش تقریبا بیرون بود. زن‌عموم گفت:

- نه خوبه. تازه اینجا کسی ما رو که نمیشناسه.

بعدش به من گفتن برو لباس عوض کن بیا ما میریم ساحل.

منم مایو پوشیدم رفتم. تقریبا ساحل خلوت بود. چون ما یه پلاژ پرت گرفته بودیم. به فاصله 50 متری ما یه زن وشوهر با بچشون داشتن شنا میکردن و یهکم دورتر 2 تا دختر با یه پسر. منم رفتم تو آب یه کم واسه خودم شنا کردم. زن‌عمو گفت:

- من خسته شدم میرم آفتاب بگیرم.

اون از آب اومد بیرون و رفت ساحل دراز کشید. من به نارینه گفتم:

- میخوام برم دورتر. اینجا عمقش کمه.

و رفتم. یه چند دقیقه دیگه نارینه صدام کرد گفت:

- منم میخوام بیام. بیا دستمو بگیر هوامو داشته باش.

- بیا مواظبم.

یهکم اومد جلو بعد گفت: دیگه پام نمیرسه. من از شکمش گرفتم بغلش کردم بردم جلو. اون از ترس محکم منو گرفته بود. به طوری که پاهاش دایما میخورد به کیرم. من کمکم برش گردوندم طوری که کونش چسبید به کیرم. گفتم:

- راحتی؟

- تو راحتتری!

- میخوای ولت کنم؟

- نه میترسم. این کارو نکن.

منم که دیدم خودش ok داد کاملا کیرمو به کونش فشار دادم. یه چند ثانیه گذشت که گفت:

- ادوین مامان میبینه بد میشه.

منم که کاملا وجود زن‌عموم رو فراموش کرده بودم گفتم:

- آره راست میگی

و اومدیم نزدیک ساحل. نارینه گفت:

- من میرم ساحل.

منم با خنده گفتم: تو برو تا این بخوابه بیام بیرون.

بعد از چند دقیقه منم رفتم ساحل و دراز کشیدم. حدود 20 دقیقهای هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد تا این که نارینه پا شد گفت: من میرم دستشویی.

تا اون رفت زن‌عموم برگشت طرفم گفت:

- شیطون تو آب داشتین چیکار میکردین؟

- هیچی

- خوب دخترمو بغل کرده بودی.

- خب میترسید، منم بغلش کردم.

- منم بترسم بغلم میکنی؟

- شما بترس بقیش با من!

و پا شدم رفتم تو آب زن‌عموم. هم پشت سرم اومد. یه مقدار که جلو رفتیم رفتم اونو از پشت بغلش کردم. این برای اولین بار بود که به این صورت بدنم باهاش تماس داشت. به قدری برام لذت داشت که در همون اولین تماس کیرم شق شد. بعد تو گوشش گفتم:

- واقعا هیکلت بیسته.

و آروم دستمو بردم طرف کسش و خیلی آروم شروع به مالش کردم و در عین حال گردنشو میلیسیدم. کمکم صدای آههه آخخخ آهههه زن‌عموم دراومد. منم آروم گردنشو میلیسیدم. بهش گفتم:

- این کست چند کیلوئه؟ آخه حیف نیست اینو نخورم؟

اونم آروم گفت: مال خودت. همش ماله خودت.

بعد دستشو آورد کیرمو گرفت. یه آهی کرد و گفت:

- جوووووووون. عجب چیزیه.

- میخوای باهات چیکار کنم؟

- اینو بکنی تو کونم.

من برش گردوندم طرف خودم و یه لب ازش گرفتم و گفتم:

- آخه اینجا که نمیتونم بکنمت

و تو همون حین سوتینشو دادم کنار و محکم سینشو گرفتم. گفت:

- دیوونم نکن. الان نارینه میاد.

منم ولش کردم و ازش فاصله گرفتم. یهکم بهم نگاه کرد و گفت:

- فکر نمیکردم اینقدر پررو باشی ولی خوشم اومد. فقط خواهش میکنم کاری نکنی نارینه بفهمه.

من به شوخی گفتم: میخوای با هر دوی شما حال کنم؟

- شوخی نکن. هر کاری میکنی فقط نارینه از رابطه من و تو چیزی نفهمه.

اینا رو که گفت من تو فکر رفتم که لحن صحبت زن‌عمو اینو نشون میده که مخالف این نیست که من با نارینه حال کنم ولی میبایست خیلی احتیاط میکردم چون اگه سوتی میدادم هر دوی اونا رو از دست میدادم. در همون حین نارینه اومد ما رو صدا کرد و گفت:

- ساعت سه و نیمه. نمیاید ناهار بخوریم؟

ما هم گفتیم چرا و از آب رفتیم بیرون. یهکم تو آفتاب ایستادیم تا خشک شدیم. بعد رفتیم داخل هر کدوم یه شلوارک و یه بلوز پوشیدیم رفتیم برای ناهار. بعد از ناهار زن‌عموم و دخترعموم رفتن اتاق خواب منم رو زمین خوابیدم. به قدری خسته بودیم (چون شب قبلشم کم خوابیده بودیم) که تا ساعت 7 خوابیدیم. بعد از این که بیدار شدیم به نوبت رفتیم دوش گرفتیم و یهکم میوه و قهوه خوردیم و رفتیم ساحل قدم زدیم. تقریبا ساحل شلوغ شده بود. بعدش رفتیم به بار پلاژ و شروع کردیم به آبجو خوردن. یه 2 ساعتی اونجا بودیم، چون جای باحالی بود. هم کنار ساحل بود و هم یه نوازنده اکاردئون بود که کلی حال داد. ساعت 11 بود که زن‌عموم گفت من میرم بخوابم. موندیم من و نارینه که نفری یه آبجو گرفتیم و رفتیم به طرف ساحل و قدم زدیم. نارینه بهم گفت:

- ادوین فکر میکنی کاری که من و تو امروز انجام دادیم درسته؟ من خیلی فکر کردم. آخه ما فامیلیم. بین ما ارمنیها که رابطه فامیلی وجود نداره.

من گفتم: بین ما ازدواج فامیلی وجود نداره اونم بخاطر مسایل پزشکیه. تازه ما که کاری نکردیم. اگه ناراحتی دیگه کاری نمیکنیم.

- راستشو بخوای من تا حالا جز یک بار تا حالا با هیچ پسری سکس نداشتم که اونم خودم نخواستم، زورکی شد و من بعد از اون از همه پسرا زده شدم. تا این که دیشب باهات رقصیدم و منو محکم بغل کرده بودی. یه احساس آرامش بهم دست داد. فهمیدم که همه پسرا اینجوری نیستند. راستشو بخوای من خیلی دختر گرمی هستم ولی من دیگه میترسم با یه پسر سکس داشته باشم.

- میشه بگی چی شده؟

- آره به تو میگم چون خیلی بهت اطمینان دارم. راستشو بگم یه جورایی ازت خوشم میاد. البته اشتباه نکنی عاشقت نشدم ولی احساس میکنم میتونیم با هم دوستای خوبی باشیم.... تازه که اومده بودم ارمنستان تو دانشگاه با یه دختره که از ارمنیهای لبنان بود دوست شدم. اونم یه دوست پسر داشت. یه شب رفتیم دیسکو و خیلی مشروب خوردیم. شب دوستم گفت بیا شب بریم خونه ما منم چون مست بودم و حالیم نبود باهاشون رفتم. ما که رفتیم من یادمه به قدری سرگیجه داشتم که رو مبل ولو شدم. اونا شروع کردن با هم حال کردن. من چشمام به زور باز میشد و اصلا نمیتونستم از جام بلند بشم. صحنهای که یادمه اونا کاملا لخت بودن و دختره داشت واسه پسره ساک میزد. یهو احساس کردم یکی داره دامن منو میزنه کنار و شورتمو درمیاره. من خیلی بیرمق میگفتم چیکار میکنی؟ اون پسره آشغال منو میبوسید و میگفت کاری ندارم. من واقعا هیچ رمقی نداشتم که یهو پسره بیشرف کیرشو محکم کرد تو کونم. بهقدری دردم اومد که هرچی مشروب خورده بودم از سرم پرید. بلند شدم دامنمو زدم پایین با لقد زدم به پسره و از خونه اومدم بیرون. باورت نمیشه بهقدری ترسیده بودم که تا خونه گریه کردم. یک هفته دانشگاه نرفتم و تصمیم گرفته بودم برگردم ایران.

دختر عموم اینا رو گفت و شروع کرد به گریه. منم بغلش کردم و دلداریش دادم و پیشونیشو بوسیدم. بعد سرشو بالا آورد و گفت:

- ادوین احساس میکنم راحت شدم این حرفها رو بهت گفتم. 5/1 سال بود که عذابم میداد.

من با دستم اشکاشو پاک کردم و گفتم: خوب کاری کردی بهم گفتی. درسته که من نمیتونم کاری واست بکنم ولی حداقل یه مقدار راحت شدی.

بعد آروم لباشو بوسیدم. مثل یه نوزاد 1 ساله رفت تو بغلم. یه نیم ساعتی گذشت. گفتم بریم بخوابیم. رفتیم داخل سوییت و دیدیم زن‌عمو دو تا تشک انداخته تو هال، خودشم در اتاقو بسته و خوابیده. هر دوی ما یه کم تعجب کردیم. نارینه گفت بزار ببینم مامان خوابه و آروم در اتاقو باز کرد. دیدیم زن‌عمو فقط با یه شورت پشتش به ما و خواب خوابه و صدای خروپفشم میاد. هر دوی ما خندیدیم و درو بستیم. من تیشرتمو درآوردم و دراز کشیدم. نارینه هم تیشرتشو درآورد و با یه تاپ اومد بغلم خوابید. یه چند دقیقهای هیچ حرفی بین ما ردو بدل نشد. کمکم نارینه خودشو بهم نزدیک کرد و آروم دستشو گذاشت رو سینم و آروم شروع کرد با موهای سینم بازی کردن. منم به بغل خوابیدم و آروم لبمو گذاشتم رو لباش و یه دستمو هم گذاشتم رو سینش و مالیدم. یه 5 دقیقهای از هم لب گرفتیم. من تاپشو دادم بالا و شروع کردم سینههاشو لیسیدن. اون کمکم بیحال شده بود. سینههاش اندازه یه هلوی متوسط بود و بدون اقراق شاید خوشمزهترین سینهای بود که من تا حالا خورده بودم. کمکم صدای آهههههه نارینه دراومده بود که من دستمو بردم تو شلوارکش و کسشو گرفتم. یهو با یه صدای شهوتی گفت:

- جوووووون. فشار بده، فشار بده. مردم.

منم محکم کسشو فشار می دادم و ازش لب میگرفتم. چند ثانیهای گذشت که دستم خیس شد. نارینه دستشو انداخت شلوارکمو کشید پایین و کیرمو گرفت و گفت:

- ادوین این چند سانته

- فکر می کنم 18 سانتی بشه.

با اون چشمهای خمارش یه نگاهی بهم کرد و لبمو بوسید

- آخخخخ جانننن

بعد کیرمو کرد تو دهنش. به قدری با حرص و ولع ساک میزد که نزدیک بود آبم بیاد. البته شانسی که آورده بودم آبجو خورده بودم. نمیدونم چقدر ساک زدنش طول کشید که من کیرمو از دهنش درآوردم و رو شکم خوابوندمش و شروع کردم سوراخ کونشو لیسیدن. نارینه دهنشو محکم گذاشته بود رو بالش که صدای آخ و اوخش نیاد. بعد خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم روی خط کونش و از یه طرفم گردنشو میلیسیدم. اونم کاملا حشری شده بود و میگفت:

- بکن تو کونم. خواهش می کنم کیرتو بکن تو کونم. مردم ادوین. بکن.

من یه کم کونشو دادم بالا گفتم: فقط داد نزنی.

بعد دوباره یه کم کونشو لیسیدم و آروم انگشتمو کردم توش تا باز بشه. بعد بهش گفتم رو کیرم تف کن که اونم کیرمو کرد دهنش و کلی با آب دهنش خیس کرد و دوباره برگشت گفت:

- بکن توش دیگه، کشتی منو.

من آروم سر کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش و آروم فشار دادم. بدنش لرزید. یه آهی کرد و من آروم شروع کردم به تلنبه زدن. کونش بهقدری تنگ بود که نصف کیرم بیشتر نمیرفت. شاید یه 4-5 دقیقه ای تلنبه زدم که احساس کردم آبم داره میاد. گفتم کجا بریزم. نارینه برگشت کیرمو کرد تو دهنش. یه چند ثانیه که ساک زد آبم ریخت تو دهنش. چند دقیقه کیرم تو دهنش بود که خوابید. منم خوابیدم روش و لباشو میخوردم.

گفتم: اذیت که نشدی؟

- خیلی درد داشت ولی خیلی حال کردم مرسی ادوین.

- من از تو تشکر می کنم.

بازم همدیگرو بوسیدیم، لباس پوشیدیم و خوابیدیم.


ادامه دارد...

4 Comments:

Blogger Unknown said...

salam!
khaili khobe!montazere baghiyeye daastaan haat hastim

Sep 30, 2009, 11:13:00 PM  
Anonymous اميد said...

اينم قشنگه ايميلتم بزار تا برات پيام بديم

Oct 20, 2009, 4:30:00 AM  
Blogger Unknown said...

کوس شعر بیش نبود

Dec 21, 2015, 7:33:00 AM  
Blogger Unknown said...

نمیدونم چرا واسه همه 18 سانته واسه من به این هیکل 13 سانت . مال من کوچک نیست ها . شما خالی بندی

Jun 16, 2016, 3:36:00 AM  

Post a Comment

<< Home